Monday, January 30, 2006

بدون خط خطی! (+18)

به طور رسمی اعلام می نماییم که شاشیدیم به این سیستم اداری! امروز حال و حوصله هیچگونه خط خطی کردن را نداریم، چرا که اعصاب و روح و روانمان به شدت هرچه تمام تر با سیخ خط خطی شده است. لذا به کلیه خوانندگان می فرماییم کلیه عواقب خواندن این متن را خود به عهده بگیرند!!
اصل تبیین این متن این است که سیستم اداری این مملکت از ازل به شیوه ای تخمی چیدمان گردیده و درست شدنی هم نخواهد بود. جهت صدور یک استعلام ساده چنان به گوز گوز می افتند که گویی با آلات و ادوات رستم دست و پنجه نرم می نمایند و هم اینک است که نامشان در تاریخ ثبت شود و فردوسی برای شان شاهنامه ای دیگر بسراید! فقط برای رفع تکلیف کاغذی را مهر می کنند، پاراف نموده و خود را به هم می مالند تا بلکم یک گوهی خورده باشند و دریغ و درد که اگر این یک قلم را می خوردند اقل کم مشکل محیط زیست را حل می کردند!!
زنیکه چلقوز پس از ورانداز چارتکه کاغذ قسمت گشاد خود راجمع و جور کرده و افاضات می نماید که: "باید بازدید بشه، همینطوری نمیشه جواب داد". خیلی خوب. خبر مرگتان تشریف بیاورید بنمایید... "این فیش واریز کنید هفته دیگه دوشنبه ساعت هفت صبح اینجا باشید"
دوشنبه ساعت هفت صبح همان زنیکه چلقوز همچنان در آغوش گرررم خانواده تپیده و حاضر به ترک بستر هم نیست!
ساعت نه صبح، بوی دلپذیر نان و پنیر از تمام اتاق ها به مشام میرسد و بحث بر سر بربری، داغ است و خنده های دلبرانه و لاس خشکه های مرسوم همجنان ادامه دارد!!
ساعت ده صبح: "ببخشید موردی پیش اومده که باید اول بریم جای دیگه ای. شما تشریف ببرید ما خودمون میایم بازدید می کنیم". در این لحظه احساس می کنید قدرت پیوند زدن خوار مادر طرف مربوطه در شما هویدا شده است....
ساعت دوازده خانم و آقا از پاترول پیاده می شوند و فضا راورانداز نموده و چونان بزی که از نظر آی کیو در مذیقه است اطراف را می نگرند و بدون اینکه فرق چنار را از جلبک تشخیص بدهند می گویند: "شنبه بیاید جوابشو بگیرید" و می روند.
ساعت هشت صبح شنبه: "این نامه رو ببرید فلان اداره برای بررسی بیشتر. تشخیص این مورد در حیطه وظایف ما نیست"
د اگر در حیطه وظایف شما نیست پس گوه خورده اید که قدم منحوث تان را در ملک ما گذارده اید. به هفت جای عمه تان خندیده اید که ما را تلکه کرده اید. ای تف به روح پدرتان که انسانهای بیشعوری چون شما را پس انداخت.
در آخر از اینکه خود را بسی کنترل نمودیم از خود شخیصمان تشکر می کنیم و دیگر زیاده عرضی نیست. باقی به گور پدرش، جانش هم از کنش بدرآید!!
پیام غیر بهداشتی متن: شاشیدیم به این سیستم اداری!
-----------------------------------------------------------------------------------

اطلاعیه (!!!):
ارسال و دريافت خودكار پيام‌هاي ياهو مسنجر و اي‌ميل روي تلفن همراه

جل الخالق!!

Tuesday, January 24, 2006

آکاردئونی که ما را می نوازد!!

شبی از شبهای این مملکت در یک هوای سرد کنار بخاری نشسته و با صفا دست و پنجه نرم می نمودیم و چای داغ را هوررت می کشیدیم که ناگه صدایی از ورای پنجره های رو به کوچه، چونان شهاب سنگی عاشق (ای ول ترکیب !!!) به گوشمان برخود نمود. این صدا صدایی نبود جز آهنگی طرب انگیز از یک آلت لهو و لعب بنام آکاردئون گه مطرب آن طوری آهنگ سلطان قلبها می نواخت که گویی از آستین استکبار جهانی بدر آمده و هم اینک قصد تجاوز و تهاجم فرهنگی به ما را دارد!! (ناخودآگاه یاد روزی در سالهای دور افتادیم که طی یک عملیات چریکی - امنیتی، یک ساز را از یک مغازه به خانه منتقل کرده بودیم افتادیم!)
باری، همین طور که در وادی شهاب سنگ عاشق!! حظی می بردیم به ناگه تصمیمی اخذ نمودیم که تمام مهر ملوکانه مان را در قالب یک پانصد تومانی تقدیم مطرب جوان بنماییم تا برای خودش پشتک و وارویی بزند و ! لاکن مهر ملوکانه به میل اش لبیک گفت و مطرب آهسته آهسته دور شد.
ارسال مهر ملوکانه همان و شعله ور شدن عشق مطرب همان!! لامصب بعد از آن شب، هر شب در کوچه مان چنان سازی می نواخت که تمام آن شش تا و نصفی نت و دو تا آکورد اشتباه زپرتی را همچون سیخی به مرکز اعماق روح ما فرو می کرد و تازه عمق حادثه برایمان هویدا شد که چه می نوازد!! و ما چه کرده ایم!! آخر ای مطرب، ای ، ای ، لااقل یک آهنگ دیگر بنواز! تو که ارواح ما را به هم پیوند دادی!! اصلن ننواز ای ...
این بود انشای ما درمورد تحلیل اوضاع مشعشع موسیقایی موسیقی!!
-----------------------------------------------------------------------------------
اطلاعیه (!!!):

بشر غير از اسلام همان حيواناتي هستند كه روي زمين ميچرند و فساد ميكنند
ما هیچ نداریم که بگوییم!!! حتی !!
-----------------------------------------------------------------------------------
این عکس جالب را ببینید و به روح پرفتوح ما دعا کنید!!
جل الخالق!!! (1تلق برای همیشه!)
-----------------------------------------------------------------------------------

نمی دانیم چه تیتری برای این "خوب" آقای علی آقا بنگاریم!! ولی می نگاریم:
تحریم، کودک، "آدم بده" و "آدم خوبه"، حق فن آوری هسته ای"، "میثم"
مفهوم بود؟!!؟!

Thursday, January 12, 2006

يه بورس كوچولو!!

چند صباحی پیش، حس انساندوستانه، اقتصاد دوستانه، وطن دوستانه و پول دوستانه مان عود کرد و میل کردیم که سرمایه گذاری بلند مدتی بنماییم و از آنجایی که از از عنفوان جوانی دل مبارکمان سودای سهام به سر داشت، تصمیمی کبرا* اخذ نمودیم که برویم و یک بورس کوچولو بنماییم بلکم دری به تخته خورده و ما هم به خیل خفیف خادمان خولدار** دنیا بپیوندیم. ولی از آنجایی که فرق سهام را از خرس تشخیص نمی دادیم! تصمیم به خواندن صفحات بورس روزنامه ها نموده و از هر کس و بی کسی مشاوره در کردیم و همان طور که میبینید!! سر مبارکمان از فیض یک کلاه گشاد که عن قریب لوزتین و نمان میرسید در امان ماند و پولمان را که با عرق جبین و زور و کمین بدست آورده بودیم به فنا ندادیم و تازه یک کشف هم نمودیم! کشف نمودیم که که اگر با این پول به بورس می رفتیم، یحتمل ما را به جرم اینکه از اصحاب کهف هستیم دستگیر کرده و تا ما ثابت بنماییم که ما آقا جِری هستیم و آقا جَری نیستیم، کار به زندان و استنطاق و شکنجه و و و .... فاتحه مع الصلوات!!
ضمنا مجلس زنانه نیز در همان مکان برگزار می شود!

*: این کبرا ربطی به آن کبرا که با صغرا در ارتباط بود هیچ ربطی نمی کند!!
**: خولدار = پولدار. فقط جهت حفظ قافیه می باشد و از مضامین کفر و استکبار هم نیست!!
-----------------------------------------------------------------------------------
گزارشى از گرمخانه و مراكز نگهدارى موقت بى خانمان ها

شرایطش را بدانیم بد نیست! شاید گذر ما هم به دباغ خانه اوفتاد!!
-----------------------------------------------------------------------------------
همی گشت می کردیم در این تر نت که ناگه رویت نمودیم شخصی در وصف حالمان شعری سروده است!! شما نیز بخوانید. (یاد بگیرید، نصف شماست!!!)
تو شهري كه ميرغضبا
ستاره اخته ميكنن
...
چطور ميخواي ترانه مو
به دست گريه نسپرم
تو اين هواي -- خط خطي! --
بمونم و خط نخورم

Sunday, January 01, 2006

و اما پس از ضغرا...!

بازگشت غرورآفرینمان را تبریک گفتیم و به دیدار قلوب تپنده شما آمدیم تا دوباره بنگاریم. لاکن در دورانی که میل ملوکانه نزد صغرا فیض فضای سایبر را طلب می کرد، سوژه ها چونان فشنگ از بقل گوشمان شیهه کشان عبور می کردند و شما را از فیض خواندن اراجیف ما محروم می گذارد. لیکن حال که به حضور ما شتافته اید، مانند قویی زیبا در مردابی بس زیباتر گیر افتاده ایم که کدام گل را برای شما بچینیم! و چه بگوییم. تحریم صدا و تصویر یک عبای شکلاتی را هوار بکشیم و یا نگاه فراجناحی مردی با کاپشن شکلاتی کمرنگ را!!! از فرآیند زیربنایی اصلاحات ورژن جدید سخن برانیم یا از تحقق افاضات کریمه.
حال و حوصله پردازش رویداد سی-یکصدوسی را هم نداریم که این کار وبلاگ نویسان روزمره نویس است!! که هیچ سوژه و دلیلی برای لاگیدن ندارند و الکی می گیرند (یعنی گیر می دهند!) که چرا آب در تلمبه است و چرا چکش قلمبه!!
از دفن آثار چند هزار ساله زیر آب و آسفالت گلایه کنیم... نه.. اصلن حال ما را خوش نمی آید که نوع تمدن عصر حجر و پارینه سنگی را بازسازی کنیم که نوع جدید آن به گفته ظریفان و زمختان و شکر فروشان همی می رسد از راه!! نمی دانیم، از منفی شدن موجودی صندوق ذخیره ارزی بگوییم که... نه..نه.. شاید ما را از اقتصاد و سیاست جدید و قدیم بهره ای نیست (که البته شکسته نفسی می کنیم ها ا !!). شرکت نکردن ایران در نمایشگاه فرش آلمان هم که اتفاق میمون و است که بدینوسیله دست هرگونه استکبار و مستکبر از فرش ما کوتاه شده که البته با ترفند بی عرضگی و بدین مهم موفق نائل آمده اند. شاید بهتر است از پخش فیلمهایی سخن برانیم که در دوره ای حرام و تهاجم فرهنگی هستند و از آستین استکبار جهانی بیرون آمده اند و در دوره ای دیگر حلال می شوند و قابل پخش و مهم اینکه ماورایی نیز می شوند!! از جمله "آهنگ برنادت"، "کنستانتین"، "دلشدگان" مرحوم حاتمی، "مرد فیلی"، "من سام هستم"، "حرفه خانوادگی"، "entrapment" و...!!! هرجند که با سانسورهای یک متر در میان، فیلم ها می شود!!چه بگوییم؟!! از چیز میز، یه چیزایی راجع به همه چیز، قیژ، غضنفر، قانون، هندونه، امان امان و غیره! بگوییم و یا از و !!!
-----------------------------------------------------------------------------------
یک فیض کامل از این معرکه گیری جانانه و سوزناک در ونک ببرید که نسلشان در حال انقراض است!! الحق که دست مرشد سایبر درد نکند!!

Free counter and web stats