Saturday, October 21, 2006

انشا دهـــه شـــصـــت

dمدتها پیش یادداشت هایی کرده بودیم که به دنبال فرصت مناسبی جهت ارائه آن به انگشت شمار دوستان خود بودیم تا از برکات ملوکانه این قبله همایونی مستفیض شوید و از آنجایی که طبیعت همواره در حرکت و تکاپو جهت آفرینش و ایجاد خواسته های این قبله همایونی است، با این گوشزد بر آن شدیم تا مطلب را کامل و عنوان نمائیم.
انشا دهه شصت با «به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان...» آغاز می شد! دهه شصت احساس سرد عصر روزهای جمعه بعد از دیدن حاچ زنبور عسل و هوشیار و بیدار بود که بالاخر با اتمام فیلم سینمایی خورشید نیز تاب تحمل ادامه روز را از کف می داد. دهه شصت باور مرگ چله نشین باور ذهن بود و هرچه بود انگار ابدی بود و انتظاری هم نبود، چرا که بهتری نبود که نفسی برای هوای تازه تر قلبی را به تپش وا دارد.
تا بود اضطراب بود و ترس.. اضطراب خریدن یک نوار کاست لی آنجلسی از دستفروشی که هر پنجشنبه سر سه راه خیام انتظار مشتری می کشید.. اضطراب و مراقبت برای تحقیقات محلی بعد از قبولی دانشگاه.. اضطراب از توقف ماشین سبز رنگ .. حسرت قدم زدن از مدرسه تا خانه بدون چشمهای ماشین سبز رنگ، بدون توهین..
حال که آن روزها را یادآور می شویم، دل مبارکمان برای آن روزهای خودمان می سوزد! لعنت به !!
باری.. بعد از گذر از دهه شصت گویی دوباره خورشید آن دوران طلوع می کند:
-----------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------
فیلتر شکن ... فیل تر شکن ...
-----------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------

Monday, October 09, 2006

...

پس از ساعتی نگاشتن به این نتیجه رسیدیم که خلاصه گفتارهای همایونی این است که حال ملوکانه مان نمی آید که بنگاریم. برزخ می شویم.. می نگاریم.. خط خطی می نماییم و به سطل خاکروبه می اندازیم.
لاکن امروز را فقط جهت ثبت خبری در تاریخ به وبلاگستان تشریف آوردیم. خبر تکان دهنده است! می گوییم تا همگان بدانند.. این قبله همایونی امروز شاهد اولین دانه موی سپید کنار گوش راست خود بود!!گویی زمان در حال گذر است..!!!

Free counter and web stats