Friday, August 15, 2008

مهد کودک سیار!


«رضا پسر ده ساله برای نگهداری سه برادرو خواهر کوچکتر خود، راه حل تازه یی پیدا کرده است. او هر روز موظف است از صبح تا غروب آفتاب با سه بچه بازیگوش سر به سر بگذارد و مراقبشان باشد تا مادر به کارهای خانه و پخت پز برسد.
خانه آنها در حوالی بازار تهرن است و رضا هر روز بچه ها را برای تماشای مغازه ها و حجره های رنگارنگ می برد او می گوید: از بس در خیابان بدنبال بچه ها دویده ام، خسته شده ام. چون می ترسم با دویدن به وسط خیابان گرفتار حادثه ای بشوند. این بازی را ابداع کرده ام تا هم باعث سرگرمی آنها بشود و هم وقت برگشتن به خانه، از فرار آنها جلوگیری کنم!»
.
نگاه شرور کودک سمت راست عکس را دوست میداریم. اما چهره نیمه پنهان آن عقبی بسیار ناراضی و مظلوم است و همینطور آن دیگری. رضا خنده ات بسیار متین و مردانه است و چه با اعتماد به نفس گام برداشته ای در این عکس.
.
راستی رضا الان کجاست؟! باید نزدیک بیست و سه چهار سالش شده باشد و بچه ها هم باید چهارده پانزده سالی داشته باشند. فک می کنید سرنوشت این مهد کودک سیار به کجا انجامیده است؟

رضا، قبله همایونی تو را دوست میدارد.

<< Home

Free counter and web stats